گوش کن با توسخن میگویم:
زندگی در نگهت گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پرگل این گلزاری.من در اندام تو یک خرمن گل میبینم ؛گل گیسو ،گل لبها ،گل لبخند شباب ،من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم ؛گل صد رنگ امید گل فردای سپید.میخرامی ،تو را مینگرم،چشم تو آینه ی روشن فردای من است. تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی؟ راست چون شاخه ی سرسبز ،برومند شدی همچو پر غنچه درختی همه لبخند شدی ،دیده بگشای و در اندیشه گلچینان باش ،همه گلچین گل امروزند. همه هستی سوزند. کسی به فردای گل باغ نمی اندیشد آن که گرد همه گلها به هوس میچرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست که سراسیمه رود در پی گلهای لطیف ، تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک ، دست او دشمن باغست ونگاهش ناپاک، تو گل شادابی ، به ره باد مرو، غافل از باغ مشو، ای گل صد پر من ، با تو در پرده سخن میگویم .گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ ،گل پژمرده نخندد بر شاخ ، کس نگیرد ز گل مرده سراغ ، دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند، همه گوهر شکنند . دیو کی ارزش گوهر دارد ، نه خردمند بود آن اهریمن را از سر جهل سلیمان خواند.
دخترم ای همه هستی من ،تو چراغی ،تو چراغ همه شبهای منی ، به ره باد مرو. تو گلی ،دسته گلی ،صد رنگی،پیش گلچین منشین ،تو یکی گوهر تابنده ی بی مانندی خویش را خار مبین ،ای سراپا الماس از حرامی بهراس .قیمت خود مشکن قدر خود را بشناس.
فرم در حال بارگذاری ...