موضوع: "اعتقادی"
دوستان عزیز مطلب زیر از کتاب ولایت فقیه و روحانیت (استاد مطهری) انتخاب شده است، پیشنهاد می کنم مطلب مورد نظر را با اتفاقات روز تطبیق دهید!!!
…ولاء منفی در اسلام عبارت است اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیر مسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است و معنی اینکه نباید ولاء با غیر مسلمان راداشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنی که مسلمان عملا عضو پیکر غیر مسلمان قرار گیرد و یا به این شکل در آید که عضویتش در پیکر اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود.
پس منافاتی نیست میان انکه مسلمان با غیر مسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال ولاء اورا نپذیرد.
…این است که اسلام از طرفی احسان و نیکی به غیر مسلمان را مجاز می شمارد و از طرف دیگر اجازه نمی دهد که مسلمان ولاء غیر مسلمان را بپذیرد..
صفحه 19
شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی می فرمایند:
تا آنجا که میتوانید در امر نماز اول وقت و حضور قلب در نماز و تلاوت چند آیه از قرآن با تدبر در معانی آن در سحر مداومت نمایید.
علامه محمد حسین طباطبایی می فرمایند:
وضو نور است.بسم الله هم نور است و اگر بسم الله گفته نشود اثر مخصوص آن نور را نخواهد داشت.
همچنین بقیه ی کارها مانند خوردن ، آشامیدن، پوشیدن و…اگر با نام خدای متعال انجام پذیرد اثر معنوی
در انسان به جا خواهد گذاشت.
گوش کن با توسخن میگویم:
زندگی در نگهت گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پرگل این گلزاری.من در اندام تو یک خرمن گل میبینم ؛گل گیسو ،گل لبها ،گل لبخند شباب ،من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم ؛گل صد رنگ امید گل فردای سپید.میخرامی ،تو را مینگرم،چشم تو آینه ی روشن فردای من است. تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی؟ راست چون شاخه ی سرسبز ،برومند شدی همچو پر غنچه درختی همه لبخند شدی ،دیده بگشای و در اندیشه گلچینان باش ،همه گلچین گل امروزند. همه هستی سوزند. کسی به فردای گل باغ نمی اندیشد آن که گرد همه گلها به هوس میچرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست که سراسیمه رود در پی گلهای لطیف ، تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک ، دست او دشمن باغست ونگاهش ناپاک، تو گل شادابی ، به ره باد مرو، غافل از باغ مشو، ای گل صد پر من ، با تو در پرده سخن میگویم .گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ ،گل پژمرده نخندد بر شاخ ، کس نگیرد ز گل مرده سراغ ، دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند، همه گوهر شکنند . دیو کی ارزش گوهر دارد ، نه خردمند بود آن اهریمن را از سر جهل سلیمان خواند.
دخترم ای همه هستی من ،تو چراغی ،تو چراغ همه شبهای منی ، به ره باد مرو. تو گلی ،دسته گلی ،صد رنگی،پیش گلچین منشین ،تو یکی گوهر تابنده ی بی مانندی خویش را خار مبین ،ای سراپا الماس از حرامی بهراس .قیمت خود مشکن قدر خود را بشناس.
معبودا !
هر کس که تو را شناخت ، به وسیله ی آنان شناخت ؛ چرا که تو را فقط میتوان از نگاه
معصوم شناخت ، در غیر این صورت ، از نگاه نادرست دیگران ، دچار شرک و کفر
خواهیم گشت و چرا گاه و چونان گاه شیطان خواهیم شد.